اسطوره

اگر خدا می خواست من هم مثل تو فکر کنم ، تو را نمی آفرید

اسطوره

اگر خدا می خواست من هم مثل تو فکر کنم ، تو را نمی آفرید

سلام

منو به بازی یلدا دعوت کردن !

اما یه چیزی.... الان دقیقا ۲۱ روز از این شب گذشته

بعدش هم این یه بازی نیست . مگه نه!

شاید می پرسید اینایی که می گی یعنی چی؟

یعنی من ۵ تا از خصوصیات شخصیمو به خواننده های وبلاگ بگم.ولی چه فایده کسی که این مطالب رو نمی خونه فقط میاد سر میزنه و یه نظر میده (که اونم اکثر مواقع نمیده). ازم ناراحت نشین

بگذریم

خصوصیات من:

گوشه گیر در خلوت شلوغ در جمع .

 اگه یه کاغذ و قلم بدن دستم تا سه چهار ساعت مشغول نگهم میداره .

 بیشتر منفی نگر هستم ولی نه در دوست یابی.

میتونم زیاد حرف بزنم می تونم اصلا حرف نزنم.

زود هم نا امید می شم

زندگی

زنده باش

چاره ای دیگر نیست
زندگی باید کرد
من اگر زنده نخواهم باشم
باز هم نبض زمانه جاریست
پس چه خوب است که نبضت همره نبض زمانه بتپد
چاره ای دیگر نیست
زنده باش تا که زمان نای تپیدن دارد...

باید استاد و فرود آمد

بر آستان دری که کوبه ندارد

چرا که

اگر به گاه آمده باشی

                              دربان به انتظار توست

و اگر بی گاه،

                 به در کوفتن ات پاسخی نمی آید

...

غمگنانه در گورستان ایستاده ام
به اطرافم مینگرم:
همه چیز عریان است
تنها خاکستر مقدس مرگ است و صحرا
که همه چیز را پوشانده است
و از کنار خوابگاه ابدی
راهی روستایی میگذرد
که گهگاه قلب یک گاری در آن می تپد
در اینسو و آنسو چشم انداز دشتهایی فراخ پیداست
نه رودی،نه تپه ای،نه درختچه ای
تنها شاید دو بوته در جایی به دیدار هم شاد شوند
سنگهای بیصدا،مزارهای بیصدا
و صلیبهای چوبی
           همه یکرنگ و دلتنگ
                          بیرنگ و دلتنگ