اسطوره

اگر خدا می خواست من هم مثل تو فکر کنم ، تو را نمی آفرید

اسطوره

اگر خدا می خواست من هم مثل تو فکر کنم ، تو را نمی آفرید

جاده

جاده بود

اولی نگاهی انداخت

اما نرفت

دومی نگاهی انداخت

و رفت...

اما هر چه رفت تمام نشد

سومی نگاهی انداخت

و رفت...

و تمام شد!

اما نه جاده

بلکه خودش!



پ.ن:بزرگی میگفت: ابدیت خیلی طول میکشه،مخصوصا اون اخراش!

کفش هایم کو؟

من الاغی دیدم  

یونجه را می فهمید 

جالبه نه؟ 

اینکه 

 من الاغی دیدم 

یونجه را می فهمید 

اما راستش من ندیدم 

ادمی رو که 

حرف دهنشو بفهمه 

اما در عوض 

 الاغی دیدم... 

با خودم میگم اشکال نداره 

این به اون در!

بیچاره سهراب... 

  

پ.ن:کفشات پیش رستمه انقد سراغشو از من نگیر نصف شبی! چرتم پرید

توبی اور نات توبی...

ای جوراب های سفید و سیاه و خاکستری من  

کدمتون رو بپوشم؟ 

شماها حسابی منو گیج کردین! 

دارین بلای بستنی ها رو سرم در میارین 

که مونده بودم قیفیو انتخاب کنم یا چوبی رو و یا لیوانی... 

اه که چقدر تصمیم گرفتن سخته 

مخصوصا اگه برای شماها باشه 

میشه انقد منو تخت فشار نزارین؟! 

اخه یه ادم عادی چندتا تصمیم به این مهمی رو در روز می تونه بگیره 

ها؟!  

 

پ.ن:باید هماهنگ کنم فردا از دنده راست بیدار شم.

پیاز

سربازی که بودم اول هر هفته پول رو هم میکردیم و میدادیم به یکی از بچه ها تا بره از تو شهر واسه سنگرمون میوه و سبزی بخره .یه چند وقتی به همین منوال گذشت تا اینکه سرو کله نیروهای جدید پیدا شد.اول هفته بود و اونا می خواستن برای کارای شخصیشون برن تو شهر .ما هم مثل همیشه پولا رو جمع کردیم و دادیم بهشون که میوه و سبزی بگیرن.شب که برگشتن دیدم ۵کیلو پیاز همراهشونه و یه کلم گنده!گفتم اینا چیه خریدین؟ اونام با اعتماد به نفس تمام جواب دادن:خب همون میوه و سبزی که گفته بودی دیگه! با شنیدن این حرف بچه ها منفجر شدن از خنده.یکی از بچه ها گفت حالا با این همه پیاز چیکار کنیم؟ سرباز جدیده گفت: خیالت راحت خورده میشه.که بعدا فهمیدیم این خورده میشه یعنی چی! 

سر هر وعده پیاز جزء لاینفک سفره شد.هر چیزی که میشه فکرشو کرد و نکردو با پیاز میخوردن.اولش فقط دوتا سرباز جدیده بودن ولی بعدش این مرض به بقیه هم سرایت کرد.پیاز با  کره مربا.پیاز با حلوا شکری.پیاز با چایی.اون اواخر دیگه هر کی میرفت سر وقت یخچال اب بخوره یه قاچ پیاز بر می داشت و خام خام می خورد.از اون موقع به بعد دیگه نه از سبزی خبری شد و نه از میوه و تنها چیزی که معنی داشت پیاز بود...
 

پ.ن ۱:میگن یه دیونه سنگ تو چاه میندازه صدتا ادم عاقل نمی تونه در بیاره.حالا طوری شده که دیونه اگه سنگ بندازه اون صدتا عاقل کذایی کلوخ میندازن تو چاه. 

پ.ن ۲:رونالدو رو ولش یکی بیاد غضنفرو بگیره!