اسطوره

اگر خدا می خواست من هم مثل تو فکر کنم ، تو را نمی آفرید

اسطوره

اگر خدا می خواست من هم مثل تو فکر کنم ، تو را نمی آفرید

تیر برق چوبی

این ماجرا واقعا برام اتفاق افتاده:

یه روز سوار ماشین یکی از راننده های خطی بودیم که دوستم بین حرفاش از من پرسید که این تیر برق چوبی از جنس کدوم درخته که انقد بلند و یک دسته؟منم در جواب بهش گفتم نمیدونم! راننده یه نگاه عاقل اندر سفیحی به ما انداخت و گفت نمیدونین واقعا؟ گفتیم نه. اونم ادامه داد: این یک نوع درخته که فقط در جزایر سیسیل یافت میشه!!خاصیت ویزه اون اینه که زیر زمین و به صورت افقی رشد میکنه و طولش به ده دوازده متر میرسه!!! بعد یهو سر از خاک بیرون میاره بلند میشه و میره آسمون!هرچی هم سر راهش باشه خراب میکنه حتی اگه یه ساختمون چند طبقه باشه!فقط یه چیزه که دشمن این درخته اونم فیله!اگه در همون لحظه که درخت جوانش از خاک بیرون اومد خوردش دیگه کارش ساختس وگرنه بعد از رشدش حتی فیل هم دیگه از پسش بر نمیاد!!!

اونقد هم با اعتماد به نفس و جدیت میگفت که آدم به عقل خودش بیشتر شک میکرد تا رانندهه!


سوال:

به نظر شما کدام گزینه صحیح تر است؟

الف:راننده مارو چیز فرض کرده بود

ب: راننده خودش چیز بود

ج:راننده به خانم رولینگ گفته زکی!

د: خب راننده راست گفته اطلاعات ما کمه!

دو روی سکه

روی اول:

یه پسر اصفهانی رو موقع سربازی میشناختم که خیلی سرحال و شوخ طبع بود.یادمه تازه که اومده بود بهش گیر داده بودن که موهات بلنده برو سلمونی پادگان بزنش.اونم رفته بود تراشیده بود و خندون اومد پیش من، گفتم واسه چی میخندی؟گفت رفتم موهامو زدم به سلمونه گفتم چن شد؟گفت یه صلوات بفرستی حسابه.میگفت منم صلواته رو نفرستادم تا مجانی در بیاد!

همیشه چیزی واسه خندوندن بچه ها داشت

پسر خوبی بود نه دعوا میکرد نه بد کسی میگفت

خیلی ازش خوشم میمومد...


روی دوم:

بعدا فهمیدم معتاده.فجیع سیگار میکشید.تریاک میاورد میکشید.یه بار وقتی سیگارش تموم شده بود هیچی گیر نیاورد رفت چایی خشکو لای کاغذ پیچید و دود کرد!!.گفتم احمق این چه کاریه گفت نمیتونم!

ازدواج هم کرده بود.یعنی بعدها ازش شنیدم که توی خونه خالی با دوست دخترش گرفته بودنش مجبورش میکنن عقدش کنه

نوزده سالش بود

یه آدم مرده حساب میشد...

خیلی ازش بدم میومد

شعور ملی ۳

من به سلیقه موسیقایی هر کس احترام میذارم اما چیزی که آزارم میده پایین بودن سطح کلی شعور جامعه نسبت به موسیقیه.

به عنوان مثال چرا از بین این همه آلبوم های ترانه(داخلی رو میگم با اونور آبی کار ندارم)باید آلبوم بنیامین پرفروشترین آلبوم تاریخ موسیقی ایران باشه؟!! بخاطر آهنگی که طرف با در آوردن صدای لکنت زبانی ها خونده؟!  چرا هر ننه مرده ای که یه گیتار دس میگیره و با اون صدای نخراشیدش و ساز ناکوکش از اول تا آخر ترانه آه و فغان و گریه راه میندازه کشته مرده داره؟ یا چرا فقط اونکیه یه مشت چرت و پرت سر هم میکنه و دامبولی دیمبو راه میندازه باید انقد خاطر خواه داشته باشه؟

اگه از اکثر جوونا بپرسی خواننده مورد علاقت کیه میگه مجید خراطا(همون م مم مممجید خراطا) ساسی مانکن و متین دو حنجره و استاد شجریان!!!

البته این شجریان یه نوع ژست روشن فکریه که بین مردم باب شده .اگه  بپرسی کدوم آهنگ استادو دوس داری بعد از کلی فکر میگه همون ربنا که قبل اذان تلویزیون پخش میکرد!!!


بیچاره اون خواننده هایی که زحمت می کشند و بخاطر جلب رضایت مردم برای شعر و آهنگ و تنظیمش کلی هزینه میکنن و وسواس بخرج میدن

ترش یا شیرین؟!


حکایت ما حکایت همون دوغ ترشست که طرف میگه به به چه شیرینه!!!