اسطوره

اگر خدا می خواست من هم مثل تو فکر کنم ، تو را نمی آفرید

اسطوره

اگر خدا می خواست من هم مثل تو فکر کنم ، تو را نمی آفرید

گلاب به روتون

اصولا یک حرف حتما نباید خیلی عمیق و پرمحتوا باشه یا ضرورتا آدم بزرگی گفته باشه تا تاثیر خودشو بزاره .هر حرفی میتونه آدمو متحول کنه به شرطی که در زمان مناسب و در مکان مناسب ادا بشه.مثلا یادمه سربازی که بودم توی پادگان خیلی کار داشتم که انجام بدم در همین بین احتیاج شدیدی به رسوندن دست به آب پیدا کردم.از اونجایی که خیلی عجله داشتم به باقی کارامم برسم بدو بدو رفتم سمت سرویس بهداشتی، تا درو بستم متوجه نوشته ای روی در سرویس شدم که عینا نوشته شده بود: "چرا انقد هولی؟خب راحت بشین کارتو بکن! اینجا هم داره از وقت سربازیت میگذره" منو میگی تا اینو خوندم ترکیدم از خنده جوری که صداش توی فضای معنوی wc طنین انداز شد. اما چند لحظه بعد خوب که بهش فکر کردم دیدم واقعا راست میگه! هرجا باشم و در هر شرایطی که باشم چه بخوامو چه نخوام داره از وقت سربازیم میگذره! ناگهان این جمله چنان آرامشی به من عطا فرمود که پذیرفتم آنچه را که نمی توانستم تغییر دهم...

از اون موقع به بعد هروقت در شرایط سختی قرار میگرفتم یاد اون جمله بزرگوار می افتادمو این باعث میشد که تحمل روزای سخت سربازی کمی آسونتر بشه...


پ.ن:من هیچوقت نفهمیدم چرا بعضیا میان روی در سرویس بهداشتی های عمومی اسم خودشونو حک میکنن؟یعنی فکر میکنن توی اون لحظه کار بزرگی انجام دادن و باید نام خودشونو اونجا جاودانه کنن؟اونم با درج نام ،تاریخ و امضا؟یعنی به نظر خودشون هیچ بشری قبلا چنین کار هنرمندانه ای رو انجام نداده و اون از این بابت خاصه؟

یعنی چی واقعا؟

نظرات 8 + ارسال نظر
رها شنبه 8 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:43 ب.ظ http://oorakevi.blogfa.com

U ' R right
!!

رویدرما یکشنبه 9 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:08 ب.ظ http://ruydarma.blogfa.com/

خوب بود

ئذ سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:22 ق.ظ

[ بدون نام ] چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 03:16 ب.ظ

من دیدم شماره هم نوشتن رو در wc

پگاه چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 07:27 ب.ظ

ههههههههههههههههه خیلی پستت خنده دار بود ولی در مورد کسایی که اسمشونو رو در دستشویی مینویسن من خودمم خیلی تعجب میکنم حالا این همه جا چرا در دستشویی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ولی ناگفته نماند ما هم وقتی مدرسه بودیم حرف اول اسممونو رو برگ درختای مدرسه مینوشتیم یه بارم با دوستم رو در مدرسه از داخل اسممونو نوشتیم یه قلب بزرگم دورش کشیدیم جالب اینجا بود که ترس از خانم درادور هم داشتیم که مبادا ببینه دعوا کنه نمیدونم چرا ولی انجام میدادیم

حسین جمعه 11 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:31 ب.ظ http://1hossein.mihanblog.com

ل

مامان ژورنالیست چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:37 ب.ظ http://pazelakekhoshbakhti.blogsky.com

همیشه از شنیدن و خوندن خاطرات سربازی آقایون لذت میبرم
جالبه که همه مردها هی میگن وای وای سربازی سخته و دور از جون شما پدر در میاد و ..... بعد با لذذذذذذذذذذذذذذت از خاطراتش حرف میزنن
سربازی همه ش دو ساله اما شونصد هزار تا خاطره ازش دارن که برای مابقی عمر هی تعریفشون میکنن:))))

ولی برای من واقعا سخت گذشت
از خاطره های تلخ زیادش هیچکدوم نگفتم
فقط خواستم شیرین هاشو باهاتون تقسیم کنم

ممدشونم چهارشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1398 ساعت 04:04 ق.ظ

جهت بیکاری نصف شب وبلاگ گردی میکنم:|
نمیدونم دیگه به اینجا سر میزنی یا نه،ولی خاطرات شیرینی رو بیان کردی پسر

منم تازه میخوام استارت بزنم19\3اعزامم

انشاالله تو ادامه زندگیت موفق باشی:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد