واقعا این جوره و تنها کسی که میتونه روزهای متفاوتی درست کنه تنها خود شخصه با نشستن سر جامون و بی تحرکی فقط روزها بس از دیگری میگذره واقعا حیف میشه این روزامون بعدا مطمئنم افسوس این روزایی که سرشار از انرژی هستمو میخورم
بله درسته همینطوره قدر روزاتو بدون چون بهترین فرصته برای تلاش واسه ارزوهات
وب قشنگی داری آقا یا خانوم اسطوره ی عزیز:)
اتفاقا منم بعد از تموم شدن یک هفته خیلی سنگین که از 7 صبح تا 9 شب بکوب سر چندتا پروژه بودم ، شروع کردم به روز کشی!. و چقدر روز اول که روزمو کشتم خوشحال بودم از اینکار!...علافی و خوش گذرونی فیلم دیدن و خوابیدن....just this.....الآن عادی شده(3 روز گذشته به همین منوال!)...دو روز دیگه مطمئنم خیلی غمگین میشم...
موجود عجیبیه آدم کلا!
ممنون از تعریفتون و آقا هستم نمیدونم چرا جنبیدن کار خیلی سختی شده واسه آدما
چه سریع جواب میدین آقای اسطوره:)..البته من بیشتر فکر کردم خانومید...چون از تو وبگردی از ساباط رسیدم به اینجا(که اونم از مخمور اومدم و اونم از بیشه رسیدم که بیشه دیگه عشقمه....سفر طولانی بود خسته نباشم!) حس کردم مث ایشون خانومید
راستش جنبیدن سخت بوده...سخت نشده
حالا نه فقط جنبیدن خالی ها...بدو وادو کردن...همش سرکار بودن...همش خیلی مفید بودن...وقت استراحت نداشتن و از این جور مسائل سخته
بعدم یه چیزی وجود داره به اسم ظرفیت...از اون که رد کنه من یکی که حسابی کم میارم حتی در حد ظرفیتم هم دیگه نمی جنبم(:دی)
من نصفه شبا کلا حراف تر از مواقع عادی میشم ببخشید پرحرفی می کنم!
زیادی از مغز و بدن کار کشیدن که قطعا کار خوبی نیست اما موضوع اینه که ادمی بتونه اقلا یه کار متفاوت، یه کار مفیدی در طول روزش انجام بده که احساس نکنه امروزم بیخود و بی جهت گذشت ضمنا ممنون که وقت گذاشتین و نظر دادین این روزها که دوستانم نظر دادن هم فراموششون شده نظرات شما غنیمتیه
جالبه! البته از اون لحاظ واقعا جالب نیس!
گرفتم چی میخواستی بگی
مرسی
واقعا این جوره و تنها کسی که میتونه روزهای متفاوتی درست کنه تنها خود شخصه با نشستن سر جامون و بی تحرکی فقط روزها بس از دیگری میگذره واقعا حیف میشه این روزامون بعدا مطمئنم افسوس این روزایی که سرشار از انرژی هستمو میخورم
بله درسته همینطوره
قدر روزاتو بدون چون بهترین فرصته برای تلاش واسه ارزوهات
بیشتر دیگران این حسو منتقل میکنن...
اره شاید
ولی خیلی وقتا هم نه
وب قشنگی داری آقا یا خانوم اسطوره ی عزیز:)
اتفاقا منم بعد از تموم شدن یک هفته خیلی سنگین که از 7 صبح تا 9 شب بکوب سر چندتا پروژه بودم ، شروع کردم به روز کشی!. و چقدر روز اول که روزمو کشتم خوشحال بودم از اینکار!...علافی و خوش گذرونی فیلم دیدن و خوابیدن....just this.....الآن عادی شده(3 روز گذشته به همین منوال!)...دو روز دیگه مطمئنم خیلی غمگین میشم...
موجود عجیبیه آدم کلا!
ممنون از تعریفتون و آقا هستم
نمیدونم چرا جنبیدن کار خیلی سختی شده واسه آدما
چه سریع جواب میدین آقای اسطوره:)..البته من بیشتر فکر کردم خانومید...چون از تو وبگردی از ساباط رسیدم به اینجا(که اونم از مخمور اومدم و اونم از بیشه رسیدم که بیشه دیگه عشقمه....سفر طولانی بود خسته نباشم!) حس کردم مث ایشون خانومید
راستش جنبیدن سخت بوده...سخت نشده
حالا نه فقط جنبیدن خالی ها...بدو وادو کردن...همش سرکار بودن...همش خیلی مفید بودن...وقت استراحت نداشتن و از این جور مسائل سخته
بعدم یه چیزی وجود داره به اسم ظرفیت...از اون که رد کنه من یکی که حسابی کم میارم حتی در حد ظرفیتم هم دیگه نمی جنبم(:دی)
من نصفه شبا کلا حراف تر از مواقع عادی میشم ببخشید پرحرفی می کنم!
زیادی از مغز و بدن کار کشیدن که قطعا کار خوبی نیست اما موضوع اینه که ادمی بتونه اقلا یه کار متفاوت، یه کار مفیدی در طول روزش انجام بده که احساس نکنه امروزم بیخود و بی جهت گذشت
ضمنا ممنون که وقت گذاشتین و نظر دادین این روزها که دوستانم نظر دادن هم فراموششون شده نظرات شما غنیمتیه
آره واقعا...
کاملا درک میکنم!
خوشحالم درک میکنی