اسطوره

اگر خدا می خواست من هم مثل تو فکر کنم ، تو را نمی آفرید

اسطوره

اگر خدا می خواست من هم مثل تو فکر کنم ، تو را نمی آفرید

ماه گرفتگی

زن داییم میگه قدیما هر وقت ماه گرفتگی میشده میگفتن زنا باید مهرشونو حلال کنن تا رفع بشه

اونا هم از ترس ماه گرفتگی بی برو برگرد حلال میکردن

اما امروزه هر کی مرده بره به زنش همچین حرفی بزنه!

تازه الان فهمیدم وقتی میگن قدیما بهتر بود یعنی چی!!

خوشبختی

از زندگی گله میکردم که این خوشبختی که میگن کی میرسه؟!

پدرم گفت: اون خوشبختی که تو دنبالشی هیچوقت!

گفت:خوشبختیو میتونی لابه لای همین بدبختی ها پیدا کنی

خوشبختی لحظه ایه. همیشگی نیست!

این حرفش بدجوری منو به فکر برد...

فکر کنم حق با اونه

روز نه هزار و یکصد و سی و یکم:

حرف هایم را میخورم

جز دو کلمه:


تولدم مبارک

میگن...

میگن زمین فرودگاه قدیدم قشم که مرکز شهر قرار داره 27 میلیارد تومن(270.000.000.000 ریال!) فروخته شده

میگن دو نفر شهرستانی و دو نفر بومی شریک شدن خریدن

میگن خریداراش فقط عروسک خیمه شب بازی بودن

میگن عروسک گردانش دست راست آقای رئیسه

میگن به بهونه زدن زنگ خلیج فارس بلند شد اومد قشم و مستقیم رفت سر وقت زمینه

میگن وقتی که از قشم رفت زمین فرودگاه و پیتزا پانه و سینما دریا فروخته شده بود

مردم زیاد میگن

شما نشنیده بگیرید...

سوال اول:اون چیه زیاده؟

سوال دوم: اون چیه باریکه؟

سوال سوم:اون چیه بلنده؟

جواب به ترتیب:زورشون-گردنمون-دیوار حاشا

پارادوکس

کسی که اشتباهاتمونو می بینه و لبخند میزنه و تاییدمون میکنه آدم خوب و دوست داشتنیه

کسی که اشتباهاتمونو می بینه و ناراحت میشه و میگه که خودمونو اصلاح کنیم آدم بدیه. دشمن ماست.حسوده! چشم دیدن خوشیای مارو نداره !اصلا کلا با ما پدر کشتگی داره! اون آدم مزخرف مغرور هیچی نفهم!


مشکل ما


مشکل ما اینه که تقصیرمون رو به حساب تقدیرمون میذاریم!

ترش یا شیرین؟!


حکایت ما حکایت همون دوغ ترشست که طرف میگه به به چه شیرینه!!!



کنار

ما توی حیاط خونمون یک درخت کنار داریم که از بس ثمر داده شاخه هاش سنگین شده و شکسته.البته این بار اولش نیست کار هرسالشه. ایندفه دیگه کفری شدم ،رفتمو و رودرو بهش گفتم: آخه این چه کاریه که داری میکنی؟! اخه مگه میشه حد و حدود خودتو ندونی؟ ببین خودتو به چه روزی در آوردی؟ این همه میوه آوردی،خودتو اوگار* کردی،برای چی؟ اگه برای ماست که خیر سرت همش کرمی و زبته* اصلا نمیشه خورد .میوه های اون شاخته ات هم که زدی شکستیو همش خشک شده.تازه اگرم نمی شکست بهتر از بقیه نبود که.مطمئنم مشکل روانی داری وگرنه با اونهمه سمی که بهت زدیم هیچ حشره ای دور برت پیدا نمیشد.نگو کرم از خودته قصد خودآزاری داری.حقته که  از ریشه بزنمت. 

این همه حرف براش زدم ولی اون هیچی نگفت فقط  مثل اوشکولا داشت بروبر  منو نگاه میکرد .

 

اوگار:لهواز،داغون 

زبت: گس

کور عصا کش

زنگ زده بود میگفت نصف شبی زلزله شدیدی اومده  

اونم در جواب با دلهره و نگرانی بهش گفته بود امشبو تو خونه نخوابین یه وقت اوار رو سرتون خراب میشه.برین بالا پشت بوم بخوابین!!!

کانال

از سریال متنفره 

از فیلمای سینمایی حالش بهم میخوره 

از برنامه های علمی چندشش میشه 

از فوتبال سر درد میگیره  

به موسیقی آلرژی داره 

از هر چی که جالبه بدش میاد

میگرده کدوم کانال مزخرف تره همونو می بینه 

اینجوری که این از همه چیز متنفره میگم راهو اشتباه اومده 

باید وزیری رئیسی چیزی میشد 

با اون قیافه همیشه حق به جانبش

 

 

پ.ن :یه عده ادم کسل کننده میان یه سری برنامه کسل کننده می سازن 

بعد یه عده ادم کسل کننده دیگه میان اون برنامه کسل کننده رو نگاه میکنن 

کلا این کسل کننده ها کلی با هم خوشبختن اینجا

جاده

جاده بود

اولی نگاهی انداخت

اما نرفت

دومی نگاهی انداخت

و رفت...

اما هر چه رفت تمام نشد

سومی نگاهی انداخت

و رفت...

و تمام شد!

اما نه جاده

بلکه خودش!



پ.ن:بزرگی میگفت: ابدیت خیلی طول میکشه،مخصوصا اون اخراش!

کفش هایم کو؟

من الاغی دیدم  

یونجه را می فهمید 

جالبه نه؟ 

اینکه 

 من الاغی دیدم 

یونجه را می فهمید 

اما راستش من ندیدم 

ادمی رو که 

حرف دهنشو بفهمه 

اما در عوض 

 الاغی دیدم... 

با خودم میگم اشکال نداره 

این به اون در!

بیچاره سهراب... 

  

پ.ن:کفشات پیش رستمه انقد سراغشو از من نگیر نصف شبی! چرتم پرید

توبی اور نات توبی...

ای جوراب های سفید و سیاه و خاکستری من  

کدمتون رو بپوشم؟ 

شماها حسابی منو گیج کردین! 

دارین بلای بستنی ها رو سرم در میارین 

که مونده بودم قیفیو انتخاب کنم یا چوبی رو و یا لیوانی... 

اه که چقدر تصمیم گرفتن سخته 

مخصوصا اگه برای شماها باشه 

میشه انقد منو تخت فشار نزارین؟! 

اخه یه ادم عادی چندتا تصمیم به این مهمی رو در روز می تونه بگیره 

ها؟!  

 

پ.ن:باید هماهنگ کنم فردا از دنده راست بیدار شم.

ماه مبارک شکم

سوپری ها شلوغ تر  از همیشه

خرج ها بیشتر از همیشه

سفره ها رنگین تر از همیشه

از صبح تا غروب به فکر اینیم که بعد از افطار چی بخوریم به دلمون بچسبه 

از غروب تا دم صبح هم به فکر اینیم که چی بخوریم که احیانا خدای نکرده گشنمون نشه 

راستی اگه کسی یادش مونده به منم بگه فلسفه روزه چی بوده؟! 

دندان عقل

مدتیه که دندون عقلم کامل شده و داره به سایر دندونام فشار میاره.

باید بدم بکشنش*.

شاید اینجوری خودم و بقیه دندونام از دستش راحت شن.

اگه با این دندون, عقل ادم هم کامل میشه باید بدم دندان و عقل رو یه جا با هم در بیارن

اخه عقل ادم دقیقا همون کاریو با ادم میکنه که دندون عقل با بقیه دندونا میکنه...



*هیچ فرقی نمیکنه این کلمه از مصدر کشیدن خونده شه یا کشتن

فقط یکبار

امروز به نتیجه جالبی رسیدم

اینکه ادم فقط یه بار زندگی میکنه

یعنی ادم فقط یه بار تو زندگیش نوزده ساله بیست ساله یا ۲۴ ساله میشه

یعنی تو کل این زندگی که داریم فقط یه ۲۶ خرداد ۸۹ وجود داره

نگین اینو می دونستیم

که اگه میدونستین حتما یه جور دیگه زندگی میکردین



پ.ن: گاهی وقتا ادم چیزایی رو عمیقا درک می کنه. اما وقتی میاد درموردش حرف بزنه میشه همون جملات کلیشه ای که خیلیا میگن.

بعضیا چیزا با خوندن و شنیدین بدست نمیاد.یه چیز دیگه نیازه...

انسان متغیر

انسان موجود متغیریه 

ویژگی اصلی متغیر ها اینه که تغییر کنن 

 پس همیشه باید منتظر تغییر متغیر ها بود *...


   


* سوال ۲۰ امتیازی: اگه گفتین این جمله "همیشه باید منتظر تغییر متغیر ها بود" رو از چه فیلمی کش رفتم؟

یوم الحساب

میگن اون دنیا اگه حقی از کسی بر گردنت باشه باید سواری بدی! 

فکرشو بکن شما در قالب هر حیوان چارپایی که فرد محق اراده کنه در میاین.انوقت حق هاش هم تبدیل میشه به پول خورد و به اندازه پولش میاد و ازت سواری میگیره(البته اگه کرایه های اون دنیا گرونیش به اندازه اینجا باشه زیاد هم جای نگرانی نیست) 

اینم بگم که هرچه حیوون انتخابی با کلاس تر باشه مجبورین کرایه بیشتری بدین و سواری کمتری بخورین. با این شرایط خیلی ها دوس دارن حیوونه هر چه بی کلاس تر باشه تا با کرایش حداقل بتونن نصف جهنمو باهاش(باهات) دور بزنن که در این صورت گزینه ایده آل همون الاغه خودمونه.چرا که با این کار یک تیر و دو نشان می زنین.هم طرفتو تحقیر کردین و هم سواری بیشتری گرفتین!! 

البته بعضی ها هم هستن که اینجوری فکر نمی کنن مثل قشر عزیز دختران دلشکسته از عشق! اونا ترجیح میدن صد متر بیشتر سواری نخورن در عوض از شما یک اسب سفید تک شاخ بال دار آرزوها بسازن. از همون هایی که قرار بود روزی شما شاهزداه رویاهاش بیایین و سوارش کنید و ببریدش به قصر خوشبختی! 

ولی نشد و هرگز نیومدید و حالا باید جبران کنید.خب هر چی باشه یوم الحسابه دیگه باید حساب پس بدین!!  

تاس

انیشتین میگه: خدا هیچوقت تاس نمی اندازه!

یعنی هیچکدوم از کاری خدا اتفاقی نیست

یکم دور و برمون رو نگاه کنیم ...

هیچ تاسی در کار نیست...

     

دیوانگی

آیا من دیوانه ام؟ خودم که اینجوری فکر نمیکنم.اما میگن "انسانها هنگامی که دارن به جنون میرسن فکر میکنن دارن عاقل میشن" ولی من به این فکر نمی کنم که دارم عاقل میشم.پس یعنی همچنان دیوانه موندم؟حالا اگه فکر کنم دارم عاقل میشم بازم دیوانه ام؟یعنی هر کی فکر کنه داره عاقل میشه دیوانست؟یا فقط دیوانه ای که فکر کنه عاقله دیوانست؟ پس دیوانه ای که فکر کنه دیوانست دیوانه نیست؟اصلا مگه دیوانگی بده؟اگه بده پس چرا شاعر میگه "دلا دیوانه شو دیوانگی هم عالمی دارد". شاید اون یه جنبه دیگه ای از دیوانگی رو منظورشه.راستی مگه دیوانگی هم جنبه داره؟اگه داره چند جنبه داره؟کدوم جنبه هاش خوبن؟اصلا جنبه ی خوب هم داره؟اگه نداره پس چرا شاعر دوست داره دیوانه شه؟ شاید شاعر کلا دیوانست.شاید من دیوانه ام.آیا من دیوانه ام؟...

مرد و صدف

این داستانو که خوندم منو خیلی به فکر برد ....

بهتره که چیزی نگم و فقط پیشتهاد کنم که داستانو بخونید!!

مردی در کنار ساحل دورافتاده ای قدم می‌زد. مردی را در فاصله دور می بیند که مدام خم می‌شود و چیزی را از روی زمین بر می‌دارد و توی اقیانوس پرت می‌کند. نزدیک تر می شود، می‌بیند مردی بومی صدفهایی را که به ساحل می­افتد در آب می‌اندازد.
- صبح بخیر رفیق، خیلی دلم می­خواهد بدانم چه می­کنی؟

- این صدفها را در داخل اقیانوس می اندازم. الآن موقع مد دریاست و این صدف ها را به ساحل دریا آورده و اگر آنها را توی آب نیندازم از کمبود اکسیژن خواهند مرد.

- دوست من! حرف تو را می فهمم ولی در این ساحل هزاران صدف این شکلی وجود دارد. تو که نمی‌توانی آنها را به آب برگردانی خیلی زیاد هستند و تازه همین یک ساحل نیست.. نمی بینی کار تو هیچ فرقی در اوضاع ایجاد نمی­کند؟
مرد بومی لبخندی زد و خم شد و دوباره صدفی برداشت و به داخل دریا انداخت و گفت:

"برای این یکی اوضاع فرق کرد."

زندگی ادامه داره

زندگی می گذره بدون اینکه ما رو به مقصدی برسونه. بدون اینکه ما رو به یاد خودمون بیاره. بدون اینکه باعث بشه یه لحظه به این موضوع فکر کنیم که فردا قراره چی بشه. 

عادت کردیم دنیا رو از چشم دیگران ببینیم . عادت کردیم که جای هر کسی باشیم جز خودمون . واسه همینه که ما آدما داریم روز به روز از هم دورتر میشم و البته متنفر تر از روز قبل. تعامل اجتماعی وجود نداره و تنها چیزی که هست تحمل اجتماعیه! 

یادمون رفته اگه برای همه نقاب می زنیم حداقل اونو تو تنهاییمون برش داریم. ما یادمون رفته مفهوم زندگی رو ولی به هر حال زندگی همچنان ادامه داره ...

تقدیر

تقدیر برا من مثل یه طنابه که دور گردنم پیچیده شده و هر وقت یکم می خوام از حصار لعنتیش دور بشم فوری به گردنم فشار میاره ! و یکی هم هست پشت حصار تقدیر که هر لحظه که به این خط نزدیک می شم با یه چوب هی می کوبه به سرم و می گه : از محدوده تقدیر دور نشو ... از محدوده تقدیر دور نشو...

ما فقط می تونیم تا اون محدوده ای که تقدیر برامون در نظر گرفته انعطاف داشته باشیم و کاری که می خوایم انجام بدیم. بیشتر از اون دیگه نمی زاره

قبلنا یه جور دیگه فکر می کردم:
می گفتم تقدیر مثل یه رود خونه ست. یکی خودشو می زنه به آب و با جریان میره و میگه که تقدیر داره منو می بره . کسی هم که اینو نمی خواد بر خلاف جریان شنا می کنه و اگه خیلی قوی باشه به یه جایی می رسه.

می گفتم یه مرد باید با همه چیز بجنگه . باید بر خلاف جریان شنا کنه . نباید با زندگی بره باید زندگی رو با خودش ببره. با خودم می گفتم بیچار ه اونه که به اسم تقدیر بزاره همه اتفاقا بیافته

اما حالا وا موندم تو کار خودم. نمی دونم

شما چی میگین؟ تقدیر چیه؟ کدوم درسته؟ 

امروز

امروز روز تولدمه!

هر چی سعی می کنم که احساس دیگه ای داشتم باشم نمیشه.

بازم همون روز معمولی با همون کارا و اتفاقی معمولی.فقط تنها موضوعی منو درگیر کرده اینه که آیا من واقعا ۲۲ ساله شدم؟
یعنی واقعا من به اندازه یه آدم ۲۲ ساله بزرگ شدم؟

وای چه احساس بدیه. کاش میشد برگردم به همون دوران بچگی با همون دغدغه های خودش. شکلات و بازی و کارتون و بدترینش امتحان مدرسه!

بدم میاد از اینکه بهم میگن حالا بزرگ شدی شیطنت نکن.سنگین و معقول باش

از اینکه باید تو فکر زندگی باشم.بخوام آیندمو بسازم و ...

کاش قبلش رهایی و بی قیدی رو تجربه می کردم

ما همیشه می تونیم انتخاب کنیم

همیشه و هر جا  هر اتفاقی که بیافته ، وقتی قراره با چیزی یا شرایطی مبارزه کنیم ، همیشه باید انتخاب کنیم. این انتخاب های ما هستند که شخصیت ما رو شکل میدن و در حقیقت ما بوسیله ی آنها تعریف میشیم.

وقتی ما انتخاب می کنیم دیگه نمی تونیم کسی یا چیزی غیر از خودمون رو مقصر بدونیم

کاش میشد بدونیم که :

همیشه میشه کار درست رو برای انجام دادن انتخاب کرد !

در مورد وبلاگ

سلام !

بعد از حدود یک ماه من دوباره آپ شدم. خب چیکار کنم سرم شلوغ بوده . دنبال بدبختی هام بودم.یه سر تهران رفتم و الان هم اینقدر اعصابم خورده که می خوام سرمو بکوبم به دیفال!!!

اما چه میشه کرد دنیا در گذر است و باید ساخت و از این جور مزخرفا

 

بعد از گذشتن از این حرفا من یه آمار و ارقام  قشنگ در مورد  وبلاگ تو مجله ی همشهری جوان دیدم گفتم بد نیست شما هم بخونید و اطلاعات عمومی تون زیاد بشه

  • در عرض یک سال گذشته  تعداد وبلاگ های جهان از 2 برابر هم گذشته است
  • بیش از 75 میلیون وبلاگ در دنیا وجود دارد
  • هر روز 120 هزار وبلاگ جدید ساخته میشود ، یعنی 1.4 وبلاگ در هر ثانیه
  • روزانه 1.5 میلیون پست جدید در وبلاگ نوشته میشود ، یعنی 17 پست در ثانیه
  • 73 درصد کسانی که کامیپوتر شخصی دارند وبلاگ دارند
  • روزی 3 تا 7 هزار وبلاگ تبلیغاتی ساخته میشود
  • زبان فارسی جزو 5 زبان اول وبلاگ نویسی است
  • زاپنی ها بیشترین تعداد وبلاگ را دارند


یه مطلب جدید هم دارم که بزودی میزارم تو وبلاگ البته یکی دو روز صبر می کنم که این مطلب یکم جا بیافته!!

درد

ما میتوانیم هر آرزویی داشته باشیم اما زندگی سخت است . جبران ناپذیر و غمناک . تو سعی داری چه به من بگویی : اینکه مردم سعی دارند یکدیگر را محکوم کنند؟ هیچ کس مرا نخواهد فهمید و این وجهی از زندگی من است!!

روزمرگی

یکی از بدترین اتفاقاتی که برای ادم در راه پیشرفت می افته عادت کردن به زندگی روز مره است . اینکه بعد از مدتی به یک نوع یکنواختی برسی و نخواهی از محدوده اون بیرون بیایی.

این اتفاق برای ما که تو جامعه کوچکتری قرار داریم و از لحاظ اینکه تنوع زیادی در نحوه برخورد و تعامل با افراد نداریم سریعتر رخ میده.

 من هم که الان این حرف ها رو میزنم دچار یک روزمرگی مزمن شدم و تقلا می کنم که از این حالت در بیام. برای من و خودتون دعا کنید

 

متفاوت بودن

ریسک متفاوت بودن را بپذیر اما سعی کن بودن جلب توجه متفاوت باشی

هر چند که این حرف یه شعاره اما باز شعار قشنگیه.

انیشتین هم دو کلمه میگه:Think different

یعنی اینکه متفاوت فکر کن!

که به عقیده من متفاوت فکر کردن مرحله ی اول متفاوت بودنه

 

از کسی توقعی نداشته باش

شما می دونید کار بی منت یعنی چی؟

چیزی که من خیلی کم در جامعه کوچک و به اصطلاح فرهنگی مون می بینم

همه در قبال کاری که برای کسی انجام میدن توقعی دارن و در حقیقت اگر برای شخصی کاری می کنن فقط به این منظوره که بتونن بعدا بگن : به اون نشونی که اون دفعه …

اما مهم تر از اون دوستی هاست که از روی غرض و نیت شکل میگیره و بخاطر منافع احتمالی که ممکنه به شخص برسه این رابطه ها ایجاد میشه

یکم عاقلانه تر فکر کنیم همه ی زندگی که داد و ستد و سود و زیان نیست.امیدوارم اگر کاری می کنیم فقط برای کمک باشه فقط برای دل خودمون باشه.

 

هدف !

مهمترین تصمیمی که آدم تو زندگیش می تونه بگیره انخاب هدفه. هدفی که برای اون تلاش کنه و برای رسیدن به اون خیلی چیزا رو تحمل کنه و این همون چیزیه که شخصیت های تاریخی رو میسازه

من خودم زندگینامه خیلی از بزرگان و افراد موفق رو مطالعه کردم و به این نتیجه رسیدم تنها کاری که اونا کردن انتخاب درست هدف و جا نزدن تو مسیری که قدم گذاشتند.

حالا یه سوال چرا ما نمی شیم ؟      جواب اینو بزار با یه مثال بدم

یه روزی از یه عزیزی پرسیدم که هدفت تو زندگی چیه؟ در جوابم گفت : هدف من اینه که گواهینامه پایه یک بگیرم و بشم شوفر تریلی!!

از یکی دیگه همین سوال رو پرسیدم گفت : تنها هدف من رسیدن به معشوقه هست !!

مهم : گاهی وقتا اونقدر به فکر رسیدن به هدفمون هستیم که موضوع اصلی رو فراموش می کنیم  اول باید حرکت کرد تا رسید

نتیجه : آدم هر چه هدفش بزرگتر باشه متقابلا تلاشش بیشتر میشه و حتی اگه به تمام اون چیزی که می خواست نرسه باز هم آدم موفقی خواهد بود 

تصمیم !

به نظر من تصمیم گیری مهم ترین مشغله ی فکری هر شخصیه . مطمئنا هر کدوم از ماها تو زندگیمون چند تصمیم و حیاتی گرفته ایم. ولی نکته مهم اینه که تا چه حد این تصمیمات درست بوده . گاهی وقتا مدت زمان زیادی طول میشکه تا یه شخص به نتیجه برسه و اگه جواب اونجوری نباشه که از ابتدا می خواست کلی وقت از دست رفته و در بعضی مواقع جبران آن هم غیر ممکنه. پس همیشه هواسمون باشه چی می خوایم انجام بدیم

مهم : گرفتن یک تصمیم سریع و قاطع در بعضی مواقع خیلی بهتر از اینکه مدت ها آدم بر سر دو راهی بمونه.