اسطوره

اگر خدا می خواست من هم مثل تو فکر کنم ، تو را نمی آفرید

اسطوره

اگر خدا می خواست من هم مثل تو فکر کنم ، تو را نمی آفرید

فروش فوق العاده

۱. مواد مخدر مرغوب اصل ساخت پاکستان با نرخ تعاونی بفروش میرسد.همشهریان و متقاضیان عزیز می توانند به یکی از پنجاه شعب فعال در سطح شهر مراجعه و نسبت به خرید آن اقدام نمایند. 

ضمنا ۲۰ درصد تخفیف برای اعضای محترم انجمنNA  

   

۲ . تعدادی قلب مستعمل در حد نو و چند عدد غرور جریحه دار زیر قیمت بازار و بصورت یکجا بفروش میرسد.   

 

۳. پکیج ویژه ما :سی دی زهره+سی دی یاد یاران+سی دی تصاویر رویدر نیوز در یک بسته و با قیمت باور نکردنی .   

 

همشریان محترم جهت کسب اطلاعات بیشتر یا سفارش کالا می توانند به روابط عمومی وبلاگ اسطوره مراجعه و کامنت بگذارند 

 

 

ب.ن:این روزها همه چیز راحت بفروش میرسد آبروی شما چطور؟

تفاوت

میگفت سوار هواپیمای فلای امارات بودم 

از دیدن اون همه رفاه و امنیت و تجهیزات خر کیف شده بودم 

اما عرب بغل دستیم برعکس شاکی به نظر میمومد   

مهماندارو صدا زد و با عصبانیت بهش پرخاش کرد 

که چرا وقتی می بینی من عربم روزنامه انگیسی برام میاری!!! 

 

 

والا ما اینجا وقتی سوار هواپیما میشیم دیگه حتی از جونمون هم توقعی نداریمچه برسه روزنامه!

اینجا(ایران) وقتی هواپیماهامون یکی در میون سقوط میکنه خدا رو شکر می کنیم 

و حتی افتخار 

چرا که تونستیم لااقل اون یکیو سالم زمین بنشونیم!!!  

حالا نکته جالب قضیه اینجاست ما هنوز به تمدن 2500 سال پیش خودمون می نازیم 

و به اونا هم میگیم عرب سوسمار خور! 

همون سوسمار خورها هستن که الان بهترین هواپیمایی دنیارو دارن 

و خیلی بهترین های دیگه ی دنیارو

اگه اینجوریه 

 سوسمار با نان اضافه لطفا!

خاطره

یادمه دانشگاه که بودم  حراست خیلی سخت گیری داشتیم طوری که حتی به خواهر برادرا و زن و شوهرایی که توی دانشگاه با هم قدم می زدن هم گیر میدادن و می گفتن این کار شما ممکنه برای سایر دانشجوها بد آموزی داشته باشه!!!(کلا من کشته مرده فلسفه اونا بودم) 

یه بارم یه خانوم و آقای مسن و متشخصی با یه دسته گل قرمز بزرگ توی دست اومده بودن برای  جشن فارغ التحصیلی پسرشون که حراست راهشون نمیده. چرا که همسر آقاهه رنگ مانتوش روشنه!! حالا بماند که خانومه هم سن مامان بزرگ من بود! خلاصه هر چه کردن راهشون ندادن تا اینکه یه دختری اومد و چادر مشکیشو به خانومه داد تا ایشون بلاخره تونست وارد شه. 

اونا رفتن تو ولی دیگه دسته گل همراشون نبود چون اقاهه حین جر و بحت با حراست از شدت عصبانیت گلو کوبونده بود زمین. گل هم حسابی پخش زمین شده بود و گلبرگاشو باد هر طرف می برد... 

 

 

 

پ.ن: اون گل می تونست نماد خیلی چیزا باشه 

پ.ن:نمیدونم چرا امروز یاد اون قضیه افتادم

کور عصا کش

زنگ زده بود میگفت نصف شبی زلزله شدیدی اومده  

اونم در جواب با دلهره و نگرانی بهش گفته بود امشبو تو خونه نخوابین یه وقت اوار رو سرتون خراب میشه.برین بالا پشت بوم بخوابین!!!

کانال

از سریال متنفره 

از فیلمای سینمایی حالش بهم میخوره 

از برنامه های علمی چندشش میشه 

از فوتبال سر درد میگیره  

به موسیقی آلرژی داره 

از هر چی که جالبه بدش میاد

میگرده کدوم کانال مزخرف تره همونو می بینه 

اینجوری که این از همه چیز متنفره میگم راهو اشتباه اومده 

باید وزیری رئیسی چیزی میشد 

با اون قیافه همیشه حق به جانبش

 

 

پ.ن :یه عده ادم کسل کننده میان یه سری برنامه کسل کننده می سازن 

بعد یه عده ادم کسل کننده دیگه میان اون برنامه کسل کننده رو نگاه میکنن 

کلا این کسل کننده ها کلی با هم خوشبختن اینجا

خطبه

اصلا نمی دونستم چی میگه

اخه عربی بلد نیستم

ولی از تن صداش و قدرت تکلمش مو به تنم سیخ شده بود 

ادمو می برد به جای دیگه 

یه دنیای دیگه 

البته این کارو خطیب جمعه شهر ما هم میکنه 

ادمو می بره یه دنیای دیگه... 

البته به جای ملکوت می بردت هپروت  

 

پ.ن : آی کبک هایی که مسئولیت قبول کردین شما چرا سراتون زیر برفه؟

مکالمه واقعی

پشت خط: سلام خوبی؟

امیر: سلام مرسی

- خارج چطوره خوش میگذره؟

- ای بد نیس میگذره...

-صدات چرا گرفتس؟

- هیچی یکم سرما خوردم

-جدددی؟!!  اونجام مگه مردم سرما می خورن؟!!

-ها؟!!

سرکش

به من میگه حق نداری شک کنی 

به من میگه نگو چرا 

به من میگه داری کفر میگی 

به من میگه دهنتو آب بکش 

ولی من ... 

می خوام شک کنم 

میخوام بگم چرا   

می خوام به یقین برسم 

شصت سال از روی عادت دولا راست شدی 

نزار بقیه مثل خودت شن 

بزار شک کنن به یقین برسن 

بزار بشناسن  

نشه هرانچه که ملا گفت!

شناخت

چینی اومده بود دفتر 

ازش پرسیدم ایرانی هم بلدی حرف بزنی؟ 

گفت اره دوتا کلمه میدونم: 

خسیس و دیوانه 

خندم گرفت 

بهش گفتم افرین ایرانیا رو خوب شناختی