اسطوره

اگر خدا می خواست من هم مثل تو فکر کنم ، تو را نمی آفرید

اسطوره

اگر خدا می خواست من هم مثل تو فکر کنم ، تو را نمی آفرید

ایران خانوم

یکی بود یکی نبود در همین گوشه و کنار دنیا ایران خانومی زندگی میکرد که گرچه ظاهر چندان زیبایی نداشت اما بخاطر فیزیک بدنی مناسبش همه رو شیفته خودش کرده بود.یکی از اون خاطر خواه ها که بدجوری پاپیچش شده بود ،بچه پولدار و باکلاس بالا شهری ای به نام "جهانخوار" بود. اون همیشه سر راه ایران خانوم می نسشت و به محض اینکه از کوچه رد میشد شروع میکرد مخ زنی و میگفت: اگه با من باشی هرچی بخوای برات فراهم میکنم فقط یه ماچ و بوسه ای به من بده. اما از اونجا که ایران خانوم ادعای نجابتش میشد مشت محکمی زد بر دهان جهانخوار! و برای اینکه به طور کامل از شرش راحت بشه رفت پیش لاتای سر کوچشون به اسم "چینگیز" و "روسیاه" و از اونا خواست که در مقابل جهانخوار ازش حمایت کنن و نزارن که بوسه بخواد. چینگیز و روسیاه هم در جواب بهش گفتن اگه ماچ و بوسه ای به ما بدی ما هم در مقابل جهانخوار ازت حمایت میکنیم. اونم دید که بنده خداها حق دارن این روزا کسی کار بی مزد و بی منت برا کسی انجام نمیده،پس موافقت کرد و خوشبختانه از اون روز به بعد اون بچه باکلاس بالاشهری جرات نکرده پاشو توی محله شون بذاره

نظرات 4 + ارسال نظر
ارش یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:38 ب.ظ http://WWW.MTR-TANHA.BLOGSKY.COM

خیلی تلخ تمام شدکه.گفتم این داستان ادامه داره.

یه گرافیست دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:21 ب.ظ

میبینی دوست من ! روزگار بدیه و زمونه خرابه

ساباط دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:51 ب.ظ http://www.sabaat2.mihanblog.com

سلام
اولش که داستان رو خوندم یه لبخند گنده نشست رو لبام بعد کم کم محو شد از بس که واقعی بود این داستان.
دارم فکر می کنم اگه به جای اینکه به چینگیز ( خدایی این اسم خیلی با حال بود) و روسیاه بوسه بده به جهانخوار داده بود الان وضعیت ایران خانومی چطوری بود؟ شاید تفاوتی هم نمی کرد

انا دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:52 ب.ظ http://www.ananame.blogfa.com

سلام داداشم
دلم خیلی گرفته...
مرسی که اومدی
بزار این ایران خانوم هم به همه ماچ بده تا جونش دراد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد